من مستم و ز مستی در یار می گریزم


زنار بسته محکم، زین نار میگریزم

هر چند بادهٔ او مرد افگنست و قاتل


من جای خویش دیدم، هشیار میگریزم

بر خار می نشینم، گل را ز دور بینم


تا دشمنم نگوید: کز خار می گریزم

چون ماهی به شستم، در دامم و به دستم


با آنکه از کف او بسیار می گریزم

با یار بود میلم وقتی به غار بودن


اکنون که یار برگشت از غار می گریزم

بار و خری که با من دیدی بسان عیسی


زان خر بیوفتادم، زان بار می گریزم

ماهی که دور بودی وز ما نفور بودی


چون یار اوحدی شد ز اغیار می گریزم